من و پسرم


شهيد پلاك ( شهيد عطري )

بسم رب الشهداء و الصديقين

شهيدي كه مزارش هميشه بوي گل مي دهد

 

قطعه اي از بهشت در قطعه 26 ردیف 32 شماره 22 بهشت زهرا (س)

  سید احمد پلارک

 

 
فرزند سید عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است. در سال66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.  در 6سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.  او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله‌ای مذهبی زندگی می‌کرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی (علی بن موسی الرضا(ع) ) مأمن همیشگی‌اش بود. اگر چه او از بچگی نمی‌شناختم اما از سال 63رفاقتمان شدیدتر شد. وی دائماً به منطقه می‌رفت و من از سال 65به او ملحق شدم و از نزدیک همراهیش نمودم. او فرمانده آ ر پی چی زنهان گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود  

 

احمد مثل خیلی از شهدای دیگه بود. به مادرش احترام می‌گذاشت، به نماز اول وقت اعتقاد داشت، نماز شبش ترک نمی‌شد. همیشه غسل جمعه می‌کرد. سوره‌ی واقعه رو می خوند و... اما این که چرا مزارش خوشبو شده و دو سه بار هم که سنگش رو عوض کردن باز هم خیلی از نیمه شب‌ها خصوصاً تابستون‌ها فضا رو معطر می‌کند به نظر من یه دلیلی داره... 
سید احمد یه مادر داره که هنوزم زنده است. خدا حفظش کند. خیلی مؤمنه واهل دله. معروف بود که تو قنوت نماز از لباش آبی می‌ریخت که معطر بود. بعضی از زن‌ها می‌گفتند ما با چشم خودمون این مسئله رو دیدیم.  امّا یه عده اونقدر با طعنه و کنایه‌ها شون پیرزن رو اذیت کردن که بنده‌ی خدا گوشه‌نشین شده  ، فکر می‌کنم خدا خواست با خوشبو کردن مزار احمد قدرتش رو به اون‌ها نشون بده ... تازه خیلی‌ها هم از احمد حاجت می‌گیرن.       ( نقل از كتاب ننه علي ).

  وصیت نامه شهید سید احمد پلارک

 بسم ا... الرحمن الرحیم

 

 
سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کردما هـدایت نمی شــدیم السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید . یا حسین(ع) دخیلم آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما . خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به  ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانی را که مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو...

 

بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم ) که میدانم بر سر قبرم می آید.

  سید احمد پلارک ظهر عاشورا 24/6/1365

  

  

  به قول یکی از روحانیون ، شهید پلارك هم مثل یكی از سربازان پیامبر در صدر اسلام ، ( غسیل الملائكه)  بوده است. غسیل الملائكه یعنی كسی كه ملائكه غسلش داده‌اند . در تاریخ اسلام آمده كه حنظله غسیل الملائكه كه از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد عروسی كرد و در حجله خوابید. فردا صبح كه لشكر اسلام به سمت احد حركت می‌كردند او هم عجله كرد و نرسید غسل كند. بعد رفت و شهید شد و ملائكه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. بعد پیامبر بالای جنازه او آمد و از این واقعه خبر داد. حالا شهید پلارك یا همان شهید عطری خودمان هم این چنین است و برای همین است كه همیشه قبر او خوشبو و نمناك است.

 شهید پلارک به گفته ی مادرش از 13 سالگی تا 23 سالگی که به شهادت رسید ،  نماز شبش ترک نشده بود...

شبهای بسیاری سر بر سجده ی عبادت با خدای خود نجوا میکرده و اشک می ریخته....

  مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش چند کار را هرگز ترک نکرده:

   (1)    نماز شب

  (2)   غسل روز جمعه

  (3)  زیارت عاشورای هر صبح

  (4)    ذکر 100صلوات در هرروز و100 بار لعن بنی امیه

  اشکهای شهید پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند.....

 واقعیت هایی در مورد شهید پلارک

 

  گفتگویی که با همرزم شهید :

  حاج حسین اسدالهی همرزم شهید احمد پلارک که تا چند ساعت قبل از شهادت سید احمد با شهید بود میگوید شهید پلارک رزمنده بود و جانشین فرمانده گردان بود در آخرین عملیاتی که شرکت میکنند سید احمد اطلاعات مربوط به عملیات را به همرزمان میدهد و میگوید که تا کجا در کنارشان هست و در همان عملیات در گردان عمار شهید میشود در میدان نبرد . مطالبی که مربوط به عطری بودن مزار شهید هست از نظر حاج حسین خیلی عادی است چون هم سید است فرزند حضرت زهرا و هم با اخلاص و مرامی که سید احمد داشت این مسئله چیز غیرعادی نیست عنایتی از خدای قادر .

  شب ولادت بود ، گفت باهم جمع شیم و مولودی بخوانیم گفتیم آخه کسی نیست که برای ما بخواند گفت حالا شما بچه هارا جمع کنید . پشت خاکریز بودیم نمیشد بیشتر از 4-5 نفر جمع شد. جمع شدیم و شروع کرد به خوندن مولودی فکرش را هم نمیکردیم سید بخواهد برای ما مولودی بخواند. همه فکر و دغدغه اش این بود که چه کاری میتواند برای کمک به بقیه انجام دهد اخلاص خاصی داشت عطری بودن مزار شاید جواب یکی از اخلاص های سید باشد ، اگر فاطمه زهرا (س) یه لحظه برای دیدن فرزندش آمده باشد بعید نیست بوی عطری از خود به جا گذاشته باشد . به هرحال دلیل این مسئله را فقط خدا میداند و بس .

  شهید سید احمد پلارک در یکی از پایگاه های زمان جنگ ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد . او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همیشه بوی بدی بدن او را فرا میگرفت . تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی که او در حال نظافت بوده ، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود .

 بعد از بمب باران ، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند ، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید .

  وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود .

  هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران ، در قطعه 26 به خاک میسپارند ، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک رو خشک کنید ، از اونطرف سنگ خیس میشه و گلاب ازش بیرون میاد.

 

 


نويسنده: رضا | تاريخ: دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تبريك تولد امام ( ع )

 

باسمه تعالی

 زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

 نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

 پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

 زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

 مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

 سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

 

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."

 جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

 "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

 یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."(7)

 شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)

 مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)

 یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)

 یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را <

نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 16 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

شيرين ترين و آموزنده ترين لحظه زندگي پروفسور حسابي

 

شيرين ترين و آموزنده ترين لحظه زندگي پروفسور حسابي

پروفسور حسابي چند نظريه مهم در علم فيزيك داشتند كه مهم ترين آنها بي نهايت بودن ذرات بود ، در اين ارتباط با چندين دانشمند اروپايي مكاتبه و ملاقات مي كنند و همه آنها توصيه مي كنند كه بهتر است بطور مستقيم با دفتر پروفسور اينشتن تماس بگيرد بنابراين ايشان نامه اي همراه با محاسبات مربوطه را براي دفتر ايشان در دانشگاه پرينستون مي فرستند بعد از مدتي ايشان به اين دانشگاه دعوت مي شوند و وقت ملاقاتي با دستيار اينشتن برايشان مشخص ميشود پس از ملاقات با پروفسور شتراووس به ايشان گفته مي شود كه براي شما وقت ملاقاتي با پروفسور اينشتن تعيين مي شود كه نظريه خود را بصورت حضوري با ايشان مطرح كنيد پروفسور حسابي نقل مي كنند كه وقتي براي اولين بار با بزرگترين دانشمند فيزيك جهان آلبرت اينشتن روبه رو شدم ايشان را بي اندازه ساده ، آرام و متواضع يافتم و البته فوق العاده مودب و صميمي ! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش ، به انتظار من نشسته بود و وقتي من وارد شدم با استقبالي گرم مرا به دفتر كارش برد و بدون اينكه پشت ميزش بنشيند كنار من روي مبل نشست ، نظريه خود را در ارتباط با بي نهايت بودن ذرات براي ايشان توضيح دادم ، بعد از اينكه نگاهي به برگه هاي محاسباتي من انداختند ، گفتند كه ما يكماه ديگر با هم ملاقات خواهيم كرد .يكماه بعد وقتي دوباره به ملاقات اينشتن رفتم به من گفت : من به عنوان كسي كه در فيزيك تجربه اي دارم مي توانم به جرات بگويم نظريه شما در آينده اي نه چندان دور علم فيزيك را متحول خواهد كرد باورم نمي شد كه چه شنيده ام ، ديگر از خوشحالي نميتوانستم نفس بكشم ، در ادامه اما توضيح دادند كه البته نظريه شما هنوز متقارن نيست بايد بيشتر روي آن كار كنيد براي همين بهتر است به تحقيقات خود ادامه دهيد من به دستيارم خواهم گفت همه امكانات لازم را در اختيار شما بگذارند ، به اين ترتيب با پيگيري دستيار و نامه اي با امضاء اينشتن بهترين آزمايشگاه نور امريكا در دانشگاه شيكاگو امكانات لازم را در اختيار من قرار داد و در خوابگاه دانشگاه نيز يك اتاق بسيار مجهز مانند اتاق يك هتل در اختيار من گذاشتند ، اولين روزي كه كارم را در آزمايشگاه شروع كردم و مشغول جابجايي وسايل شخصي بر روي ميزم و كشوهاي آن بودم ، متوجه شدم يك دسته چك سفيد كه تمام برگه هاي آن امضاء شده بود در داخل يكي از كشوها جا مانده است ، به سرعت آن را نزد ريیس آزمايشگاه بردم و مسئله را توضيح دادم ، ريس آزمايشگاه گفت اين دسته چك جا نمانده متعلق به شما است كه تمام نيازمنديهاي تحقيقاتي خود را بدون تشريفات اداري تهيه كنيد اين امكان براي تمام پژوهشگران اين آزمايشگاه فراهم شده است ، گفتم اما با اين روش امكان سوء استفاده هم وجود دارد ، او در پاسخ گفت درصد پيشرفت ما از اين اعتماد در مقابل خطاهاي احتمالي همكاران خيلي ناچيز است .
بعد از مدتها تحقيق بالاخره نظريه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعيه را به دانشگاه پرينستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد ، با تشويق حاضرين در جلسه ، وارد سالن شدم و با كمال شگفتي ديدم اينشتن در مقابل من ايستاد و ابزاراحترام كرد و به دنبال او ساير اساتيد و دانشمندان هم برخاستند ، من كه كاملاً مضطرب شده و دست و پاي خود را گم كرده بودم با اشاره اينشتن و نشستن در كنار ايشان و كمي صحبت كه با من كردند آرام تر شده و سپس به پاي تخته رفتم و شروع كردم به توضيح معادلات و محاسباتم و سعي كردم كه با عجله نظراتم را بگويم كه پروفسور اينشتن من را صدا كرده و گفتند كه چرا اينهمه با عجله ؟ گفتم نمي خواهم وقت شما و اساتيد را بگيرم ولي ايشان با محبت گفتند خير الان شما پروفسور حسابي هستيد و من و ديگران دانشجويان شما هستيم و وقت ما كاملاً در اختيار شماست .
آن جلسه دفاعيه براي من يكي از شيرين ترين و آموزنده ترين لحظات زندگيم بود وقتي بزرگترين دانشمند فيزيك جهان يعني آلبرت اينشتن من را استاد خود خطاب كرد و نيز بزرگترين درس زندگيم را آنجا آموختم كه هر چه انساني وجود ارزشمند تري دارد همان اندازه متواضع ، مودب و فروتن نيز هست !!
يكماه بعد ، بعد از كسب درجه دكترا اينشتن به من اجازه داد كه در كنار او در دانشگاه پرينستون به تدريس و تحقيقاتم ادامه دهم.

منبع :  www.u24.ir

نويسنده: رضا | تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

خواص نقره

بسمه تعالي

نانو نقره

داستان خاصيت ضد ميكروبي نقره داستاني معاصر نيست بلكه اين خاصيت از ديرباز شناخته شده بوده و بكار مي رفته است براي مثال در جنگها جهت ترميم زخمهاي سربازان روي زخم سكه اي از جنس نقره قرار ميدادند و سپس محل زخم را مي بستند و يا براي نگهداري مواد غذايي از ظروف نقره اي استفاده مي شده است، و علت شيوع نيافتن بيماريهاي مسري در مناطق اعيان نشين را به ظروف نقره نسبت ميدهند.

دانشمندان مكانيسم هاي متفاوتي را براي تبيين اثرگذاري نقره بر ميكروبها يافته اند. به دليل همين تعدد مكانيسم ها است كه ميكروبها نميتوانند نسبت به نقره سازگار شوند و يا مقاومت پيدا كنند.

امروزه به مدد فناوري نانو ساخت ذرات نقره در ابعاد نانو ميسر گشته است  ذرات نانو نقره به ما اين امكان را ميدهند كه با كمترين غلظت خاصيت ضد ميكروبي بسيار قوي را از فلز نقره شاهد باشيم.

در ميان مكانيسم هاي متعددي كه از فلز نانو نقره شناخته شده است ، دو مكانيسم بصورت بارز در نظر گرفته مي شود كه به شرح زير است.

مكانيسم يوني:

در اين مكانيسم ذرات نانو نقره فلزي به مرور زمان يون هاي Ag+ را از خود ساطع ميكنند. اين يونها طي واكنش جانشيني باندهاي  HS- را در جداره ميكرو ارگانيسم  به باندهاي AgS- تبديل مي كنند كه نتيجه اين واكنش تاتوره شدن و تلف شدن ميكرو ارگانيسم است.

مكانيسم كاتاليستي:

اين مكانيسم كه بيشتر در مورد كامپوزيتهاي نانونقره – سمي كانداكتورها صدق مي كند ذرات نانو نقره روي پايه هاي نيمه هادي مانند Tio2 يا Sio2  قرار گرفته ميشود در اين حالت پايه هاي نيمه هادي بدون نياز به انرژي نور به دليل كاهش سرعت الكترونها بين لايه ظرفيت و لايه هدايت اتم به حالت پايداري از حضور حفره هاي + و تراكم e(_) ميرسند در اين وضعيت ذره مانند يك پيل الكتروشيميايي عمل ميكند و با اكسيد كردن اتم O2 يون-O2 و با هيدروليز H2O ، يون OH+ را توليد ميكنند كه هر دو از بنيانهاي فعال در گروه اكسيژن فعال هستند كه از قوي ترين عاملين ضد ميكروب نيز مي باشند.

تحقيقات متنوعي روي انواع ميكروبها جهت اثرگذاري ذرات نانو نقره صورت گرفته است و تا كنون بيش از 600 نوع ميكروب اثر پذير شناخته شده اند كه از آن جمله مي توان حتي به ويروس ايدز نيز اشاره كرد . در ذيل بيش از 100 نوع ميكروب شناخته شده به همراه منبع آنها ذكر شده است:


Anthrax Bacilli [2, 3]
Appendicitis (post-op) [3]
Axillae and Blind Boils of the Neck [10]
B. Coli [2]
B. Coli Communis [7]
B. Dysenteria [2]
B. Pyocaneus [2]
B. Tuberculosis [7]
Bacillary Dysentery [4]
Bladder Irritation [12]
Blepharitis [13]
Boils [10]
Bromidrosis in Axille [12]
Bromidrosis in Feet [10]
Burns and Wounds of the Cornea [13]
Cerebro-spinal Meningitis [3, 9]
Chronic Cystitis [10]
Chronic Eczema of Anterior Nares [10]
Chronic Eczema of Metus of Ear [10]
Colitis [4]
Cystitis [8]
Dacrocystitis [13]
Dermatitis suggestive of Toxaemia [4]
Diarrhoea [4]
Diptheria [3]
Dysentery [3,6]
Ear "Affections" [5]
Enlarged Prostate [12]
Epiditymitis [10]
Erysipelas [3]
Eustachian Tubes (potency restored) [8]
Follicular Tonsilittis [10]
Furunculosis [3]
Gonococcus [7]
Gonorrhoea [10]
Gonorrhoeal Conjunctivitis [10]
Gonorrhoeal Opthalmia [13]
Gonorrhoeal Prostatic Gleet [11]
Haemorrhoids [12]
Hypopyon Ulcer [13]
Impetigo [10]
Infantile Disease [16]
Infected Ulcers of the Cornea [13]
Inflammatory Rheumatism [3]
Influenza [11]
Interstitial Keratitis [13]
Intestinal troubles [6]
Lesion Healing [12]
Leucorrhoea [8]
Menier's Symptoms [8]
Nasal Catarrh [5]
Nasopharyngeal Catarrh (reduced) [8]
Oedematous enlargement of Turbinates without True Hyperplasia [9]
Offensive Discharge of Chronic Supporation in Otitis Media [10]
Ophthalmology [12]
Ophthalmic practices [5]
Para-Typhoid [3]
Paramecium [1]
Perineal Eczema [12]
Phlegmons [3]
Phlyctenular Conjunctivitis [10]
Pneumococci [2]
Pruritis Ani [12]
Puerperal Septicaemia [15]
Purulent Opthalmia of Infants [13]
Pustular Eczema of Scalp [10]
Pyorrhoea Alveolaris (Rigg's Disease) [8]
Quinsies [8]
Rhinitis [9]
Ringworm of the body [10]
Scarlatina [3]
Sepsis [16]
Septic Tonsillitis [10]
Septic Ulcers of the legs [10]
Septicaemia [5, 8]
Shingles [8]
Soft Sores [10]
Spring Catarrh [10]
Sprue [6]
Staphyloclysin (inhibits) [2]
Staphylococcus Pyogenea [7]
Staphylococcus Pyogens Albus [2]
Staphylococcus Pyogens Aureus [2]
Streptococci [7]
Subdues Inflammation [12]
Suppurative Appendicitis (post-op) [10]
Tinea Versicolor [10]
Tonsillitis [8]
Typhoid [3]
Typhoid Bacillus [14]
Ulcerative Urticaria [4]
Urticaria suggestive of Toxaemia [12]
Valsava's Inflammation [8]
Vincent's Angina [10]
Vorticella [1]
Warts [12]
Whooping Cough [8]

 

نقره ضد ميكرب  است!

دكتر  احمد علي آقا رفيعي

 "لا تختموا بغير الفضه فان رسول الله عليه و آله قال" جز انگشتر نقره بدست مكنيد زيرا پيامبر فرمود خدا پاك نكند دستي كه در آن انگشتر آهن باشد.

نقره صد ها بار بيش از ساير مواد ضد عفوني كننده موثر است و 650 ميكرب را از بين مي برد . شايد خود شما كه هميشه يك انگشتر نقره با نگين عقيق در دست داريد ,اطلاع نداشته باشيد كه چه خاصيت بزرگي در اين فلز گرانبها هست وچگونه بدون اينكه خود بدانيد  مراقب سلامت شماست.اخيرا"  دكتر هاري ماركراف استاد  پزشكي دانشگاه سانت دويس  پس از آزمايشهاي متعدد اعلام كرد كه نقره صدها بار بيش از ساير داروهاي ضد عفوني و ضد ميكرب , ميكربها را از بين مي برد در حاليكه  نقره به تنهايي مي تواند   650  ميكرب را نابود كند  بدون اينكه مانند  ديگر ضد عفونيها عوارض بعدي بر جاي گذارد . استاد ديگري بنام  چالز  فوكس  دارويي از نقره تهيه كرده است  به نام  سولفاديازين نقره , كه در معالجه سر ما خوردگي و جوش هاي پوستي و در  هفتاد در صد سوختگيهاي جلدي مورد استفاده قرار مي گيرد .همچنين شر كت هاي هواپيمايي انگلستان , سويس , آلمان , اسكانديناوي, فرانسه ,كانادا , ايتاليا  , ژاپن  و... از آن در داخل هواپيما به عنوان يك ميكرب كش قوي استفاده مي كنند  . حتي در سويس براي ضد عفوني كردن آب آشاميدني شهر از نقره استفاده مي كنند. فضه ( نقره ) در تفريح و دلگشايي قلب , نزديك به  يا قوت  است . براي بد بويي دهان  و رفع رطوبتهاي لزج و عفونت بلغم و ماليخوليا , ديوانگي , وسواس , سرفه , استسقا , طحال , سنگ مثانه و كليه ها سودمند است . ضمادش تحليل  برنده  ورمها  و با جيوه كشته شده براي رفع بواسير  مفيد است . نقره در  داروهاي  چشم جهت روشنايي  و تقويت  چشم سودمند است  , مصلح ضرر   نقره ,   كتيرا  است . گوگرد خام باعث  سياهي آن مي شود  اما  ماليدن نمك رفع سياهي آن كند .      

خواص عقيق

بشیر دهان می گوید:

به امام باقر علیه السلام گفتم:« چه نگینی برای انگشترم انتخاب کنم؟
فرمود:« چرا عقیق سرخ و زرد و سفید را انتخاب نمی کنی؟ اینها در بهشت، سه کوه‌اند. معدن عقیق سرخ در بهشت در کنار خانه رسول خدا است، معدن عقیق زرد در کنار خانه فاطمه عليه اسلام و معدن عقیق سفید در کنار خانه اميرالمومنين علی علیه السلام.
پای هر کوهی رودی روان است از برف سردتر، از عسل شیرین تر و از شیر سفیدتر، که جز محمّد و آل محمّد و شیعیانشان از آن نمی نوشند.
هر سه رود از حوض کوثر سرچشمه می گیرند و به یک جا می ریزند. این کوه های سه‌گانه خداوند را تسبیح و برای دوستان آل محمد استغفار می کنند. شیعیان آل محمّد هر یک از این سه عقیق (سرخ، زرد، سفید) را به انگشت خود کنند، جز خوبی و نیکویی و فراوانی ِ روزی و امنیت از بلاها و شر پادشاه ستمگر و انچه که مایه ترس آدمی است نخواهند دید.

عقيق چيست ؟

عَقیق گونه‌ای سنگ گران‌بها است. عقیق سنگی سیلیسی و نوعی از در کوهی است که بیشتر از سنگ یمانی تشکیل شده‌است. ویژگی عقیق ریزدانه بودن آن و روشنی رنگش است. عقیق درخشنده و دارای چمک بلورین می باشد. بهترین آن سرخ و زرد و سفید است. گونه‌ای از آن که ذرات فراوان میکا دارد و براق است دلربا نامیده می‌شود.

سنگ عقيق يا « سنگ عزت نفس » براي تقويت حس احترام به نفس و ارزش قائل شدن براي خويشتن به كار مي رود. رنگ هاي نارنجي تيره اين سنگ به خوبي بيانگر نيروي تقويت كننده چاكراهاي اول و دوم و سوم (کانال ها و مراکز انرژی بدن ) در اين سنگ است و باعث حس امنيت و عشق به خويشتن مي شود.رگه هاي صورتي رنگ موجود در اين سنگ، عشق و علاقه را در بين والدين و فرزند تقويت مي كند. اين سنگ همچنين براي بيماريهاي پوستي از جمله آكنه بكار مي رود. براي اين كار بايد سنگ را در بالاي پوست نگه داشته و براي مدت چند دقيقه بصورت دايره وار حركت دهيد.

عقیق قرمز : انرژیهای موجود در سنگ عقیق قرمز دارای اثرات شفابخش زیر میباشد:

-         درمان بیماری های کمر درد ، پا درد ، استخوان درد و همچنین دردهای ماهیچه ای

-         درمان استرس ، اضطراب ، میگرن ، انواع سر درد و بیماری های عصبی

درمان بیماری های کمر درد ، پا درد ، استخوان درد و همچنین دردهای ماهیچه ای

به طور کلی سنگ عقیق جهت درمان بیماری های کمر درد ، پا درد ، استخوان درد و همچنین دردهای ماهیچه ای مناسب و مفید است . چرا که حرکت فوق العاده ی آن باعث گردیده است که مدارات و ذرات شفابخش را به سوی خویش جذب نموده و تشکیل یک انرژی شفابخش قوی دهد . شما می توانید با کمی تمرکز ، امواج ساطع شده از این سنگ را به رنگ سبز مشاهده کنید . این انرژی در عقیق قرمز همیشه به رنگ سبز است .

طریقه استفاده : یک قطعه سنگ عقیق قرمز را به مدت ده دقیقه داخل مقداری آب نمک قرار داده و پس از آن عقیق را خارج نموده و به مدت پنج دقیقه در آفتاب بگذارید. سپس آن را به مدت ده الی پانزده دقیقه بر روی محل درد قرار دهید . این عمل را روزی یک الی دو بار تکرار کنید . چنانچه سه بار محل درد داغ شد، نشانه ی بهبودی می باشد و دیگر نیاز به انجام این روش نیست . بهتر است در این مدت استراحت نموده و محل درد تکان نخورد ؛ چرا که منجر به خارج شدن انرژی های درمانی می شود .( داغ شدن محل درد گویای انجام عمل شفا درمانی می باشد .)

درمان استرس ، اضطراب ، میگرن ، انواع سر درد و بیماری های عصبی

سنگ عقیق قرمز دارای انرژی مغناطیسی است. این انرژی چنانچه سنگ عقیق قرمز تراش خورده باشد ، ضعیف است و فقط در صورتی که سنگ تراش نخورده باشد ، جهت درمان استرس ، اضطراب ، میگرن ، انواع سر درد و بیماری های عصبی مفید است . در این روش وجود انرژی درمان و تلقینات مثبت نیز موثر است . این روش به علت طولانی بودن زمان درمان، بیان نمی شود .

نکته:

عقیق قرمز دارای نوعی نیروی قوی و پر تحرک می باشدکه قابل استفاده نبوده ولی در صورت آزاد شدن ، مدارات الکترو مغناطیسی اطراف بدن انسان ها را دچار اختلال نموده و آنها را به اختلالات عصبی و روانی مبتلا می سازد .

آیا داروها تنها درمان دردهای ما هستند؟

واقعیت غیر قابل انکار اینست که باید در درمان بیماری ها دید کلی نسبت به وجود انسان داشته و بهتر است از ارتعاشات دریافتی از سنگ های شفا بخش استفاده گردد. امروزه سنگ درمانی به عنوان مکمل سایر روش های درمانی مورد توجه دوباره قرار گرفته است.

عقیق

چون بخندد آن عقیق قیمتی                                      صدهزاران دل گرفتارش نگر

عقیق طبیعی از تجمع بلورهای سیلیس نیمه شفاف در دل طبیت زیبای ما پدید می آید وجود عناصر فلزی، رنگ های متنوع و زیبایی به آنها می بخشد که معمولاً در انواع رنگ ها و یا در ترکیبی از آنها قابل رویت می باشد.

تاثیر عقیق بر جسم و روح :  سنگ با ارزش عقیق علاوه بر آنکه در درمان بسیاری از بیماری های جسمی مانند سردردها و اختلالات سیستم عصبی موثر است، ذهن را تقویت کرده و محرک دستگاه گوارش می باشد، هم چنین عقیق ضربان قلب و جریان گردش خون را تنظیم کرده و ترشح غدد و هورمون ها را متعادل ساخته و متابولسیم سلول ها را بهبود می بخشد و بدین طریق نشاط و شادابی را به ارمغان می آورد.

عقیق از سنگ های خوش یمن بوده اندیشه را صاف و تابناک می کند و به انسان آرامش می بخشد. عقیق اقتدار و انرژی درون را افزوده و انرژی های منفی را از ما دور می سازد. عقیق با بازگشایی کانال های بسته انرژی، بیماری هایی که در اثر انسداد مجاری انرژی بوجود آمده اند را رفع می کند. نگهداری از عقیق بسیار ساده بوده و می توان حداقل هفته ای یک بار آن را در آب جاری شسته سپس در مقابل آفتاب قرار داد تا احیاء گردد.

نويسنده: رضا | تاريخ: دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

انصاف

 

در نزدیکی ده مرد مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد. دوستان مرد گفتند: مرد اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

مرد قبول کرد ، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: مرد از هیچ آتشی استفاده نکردی؟مرد گفت: نه ، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابر این شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

مرد قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند ، اما نشانی از ناهار نبود گفتند: مرد ، انگار نهاری در کار نیست. مرد گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده ، دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. مرد گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند مرد یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: مرد این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. مرد گفت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

نکته:

با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید.

نويسنده: رضا | تاريخ: یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

معما

معما
شکل زير سری اشکال معنی‌دار هستش که يکی از عکس‌ها خاليه و شما بايد از روی شکل‌های ديگه اونو حدس بزنی. اول کمی فکر کن. اگه نتونستی برو پايين جواب رو ببين. اما   نکنه که قبل از فکر کردن بری سراغ جواب.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خداييش خيلی سخت بود!!؟؟؟
 
نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مدیریت بحران

 
مدیریت بحران
 
روزي دو نفر در جنگل قدم مي زدند.
ناگهان شيري در مقابل آنها ظاهر شد..
يكي از آنها سريع كفش ورزشي اش را از كوله پشتي بيرون آورد و پوشيد.
ديگري گفت بي جهت آماده نشو هيچ انساني نمي تواند از شير سريعتر بدود.
مرد اول به دومي گفت : قرار نيست از شير سريعتر بدوم. كافيست از تو سريعتر بدوم...

و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت !
نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

عشق پدر

 

 

عشق پدر

 
 
مردي ۸۵ ساله با پسر تحصيلکرده  ۴۵ ساله اش روي مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغي كنار پنجره‌شان نشست. پدر از فرزندش پرسيد: اين چيه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقيقه دوباره پرسيد اين چيه؟ پسر گفت : بابا من که همين الان بهتون گفتم: کلاغه
بعد از مدت کوتاهي پير مرد براي سومين بار پرسيد: اين چيه؟ عصبانيت در پسرش موج ميزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتي قديمي برگشت. صفحه اي را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند
در آن صفحه اين طور نوشته شده بود: امروز پسر کوچکم ۳ سال دارد. و روي مبل نشسته است هنگامي که کلاغي روي پنجره نشست پسرم ۲۳ بار نامش را از من پرسيد و من ۲۳ بار به او گفتم که نامش کلاغ است
هربار او را عاشقانه بغل مي‌کردم و به او جواب مي‌دادم و به هيچ وجه عصباني نمي‌شدم ودر عوض علاقه بيشتري نسبت به او پيدا مي‌کردم


 
 
 
 
 
 
 
نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گفته هایی تعمق برانگیز

 

 
 
 
گفته هایی تعمق برانگیز
 
باد می وزد  …
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . .. .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوب گوش کردن را یاد بگیریم
گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
انتخاب با توست ، میتوانی  . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
 
مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بی قرارت باشند  ... . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ،    
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همیشه خواستنی ها داشتنی نیست ، همیشه داشتنی ها خواستنی نیست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا  . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، که چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است  . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
 آدمی ساخته افکار خویش است ، همان خواهد شد که به آن می اندیشد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ وقت دارم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد
صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
 
کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن ، شاید امید تنها دارائی او باشد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
 
هیچ گاه از دوست داشتن انصراف نده ، حتی اگه بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت جبران را بده . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همیشه یادمان باشد که زندگی پیمودن راهی برای رسیدن به خداست
و قدم هایمان باید طوری باشد که حتی دانه کشی زیر پایمان له نشود . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم
فروشنده خواهیم بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛
با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تاریک ترین ساعت شب درست س اعات قبل از طلوع خورشید است
پس همیشه امید داشته باش . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس و حقیقت را با واقعیت
 
نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

پیغام گیرفردوسی

 

 
پیغام گیرفردوسی

نمی باشم امروز اندرسرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب

پیغام گیرخیام
 
 
این چرخ فلک عمر مرا داد بهباد
ممنون توام که کرده ای از منیاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهمداد
 
 
پیغام گیرمنوچهری


از شرم به رنگ باده باشدرویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گرددرویم

پیغام گیر مولانا
 

بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصانشوم
شوری برانگیزم به پا.. خندان شومشادان شوم
برگو به من پیغام خود..هم نمره و همنام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تورا قربان شوم
 
 
 
پیغام گیر باباطاهر
 
 
تلیفون کرده ای جانمفدایت
الهی مو به قوربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دلبرایت
 
 
پیغام گیر حافظ
 
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینمرخ جانانه ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاریپیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خودغم مخور
 
 
 
پیغام گیرسعدی

از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
 
 
 
پیغام گیر نیما
 
 
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهیبشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش

پیغام گیرشاملو

بر آبگینه ای از جیوه ءسکوت
سنگواره ای از دستانآدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است

پیغام گیرسایه

ای صدا و سخن توست سرآغازجهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودیباشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیازکتمان

پیغام گیرفروغ

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه هایآن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغامگذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد
 
نويسنده: رضا | تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

یک شبی مجنون نمازش را شکست

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
 پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
 
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
 دردم از لیلا ستآنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
 من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها باجور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل شوی اما نشد
 
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
 
مطمئن بودم به من سر می زنی
 در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
نويسنده: رضا | تاريخ: دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:مجنون,عشق,وضو,مست, | موضوع: <-PostCategory-> |

سه پند لقمان به پسرش

 

سه پند لقمان به پسرش

 

روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.

نويسنده: رضا | تاريخ: دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

وقتی من به دنیا اومدم پدرم

 

وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم .
 
دكتر علي شريعتي
نويسنده: رضا | تاريخ: دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تنگ ماهی قرمز و ایده ای جالب برای صرفه جویی در مصرف آب

 

تنگ ماهی قرمز و ایده ای جالب برای صرفه جویی در مصرف آب
 
در این که بشر با مشکل کم آبی در آینده مواجه خواهد شد شکی نیست و به همین منظور اغلب دو لتها و کشور ها با تبلیغات و فرهنگ سازی صرفه جویی در مصرف آب را به مردمانشان گوشزد می کنند و در این بین طراحانی هستند که با ایده هایی جالب در این امر پا نهاده اند.
Yan Lu طراح چینی با کمک یک تنگ ماهی که درون آن یک ماهی قرمز کوچک در حال شنا کردن است در ساخت یک شیر دستشویی مصرف بیش از حد آب را به مصرف کننده گوش زد می کند . این شیر آب رو ظرفشویی به گونه ای طراحی شده که هرچه آب استفاده شد از میزان آب محتوی تنگ کم میشود و شخص با رو به تهی رفتن آب تنگ و ترس از بی آبی ماهی و در نهایت مردن آن از آب کمتری استفاده می کند . بدین ترتیب و با یک ایده جالب بسادگی می توان فرهنگ استفاده صحیح از آب و صرفه جویی در آن را به مردم آموخت.

 

نويسنده: رضا | تاريخ: یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |